به راحتی گذشته رو که می تونه مشترک هم باشه،ریز ریز می کنیم و بعد این تکه پاره های بی خاصیت

رو به همه نشون می دیم و می پرسیم:"آخه اینا ارزشی داره؟...شما قضاوت کنید!!!"

به سادگی بخشها و خصوصیات ندیده آدمها رو با تخیل ناکار آزموده خود، تکمیل که نه، تجسم

می کنیم، بعد برای این مجموعه کارتونی یه شناسنامه صادر می کنیم و این بینوا رو با این هویت

خود ساخته به همه معرفی می کنیم و می پرسیم "آخه این چه ارزشی داره؟...شما قضاوت کنید!!"

با آسودگی گوشه ای از اتفاق افتاده رو ار زمان و مکانش جدامی کنیم، بعد این تکه جدا افتاده از اصل رو

سر و ته می گیریم و لابه لای خنده یا گریه بی دلیل، از خود یا درگیران اون اتفاق می پرسیم:

                                  "واقعا این ارزشی داره؟....شما قضاوت کنید!!!"

داوری کردن درست مثل ورزشهای همگانی، به یک فعل همگانی تبدیل شده..

همه انگار حق داریم که همه جا برای همه کس و درباره همه چیز داوری کنیم... گویا به هیچ ابزاری نیازی نیست... تنها باید"جرأت"اش رو داشت. جرأتی که لابد مخلوطی است از بی انصافی و خودخواهی و بی تجربه گی و چیزهای دیگه ای که هر کس از خودش به اون اضافه می کنه.. 

و در این مسیر داوری بی دریغ، "امنیت" شاید اولین قربانی باشه...

صحبت از ناامنی بماند برای حوصله دیگر.

 

تبصره:(فقط جهت اطلاع!!)

از داوری گفتن و تلاش برای داوری نکردن، باعث کوتاه شدن این متن از میزان مفصل اولیه شد

..............................................................................................همین.