دیر نشه ...
"رفتن" مثل هر پدیده
"رفتن" مثل هر پدیده ی دیگه ای زمان و وقت معینی داره، و باید درست تشخیصش داد و بی درنگ انجام.
یعنی گفتن به موقع "خداحافظ" شاید خیلی از" سلام" به موقع مهمتر باشه..چون وقتی میگی سلام ، همیشه حق استفاده از خداحافظ رو واسه خودت نگه داشتی..اما بر عکسش صادق نیست..
خیلی وقتا رفتن و خداحافظی کردن دیگه هرگز سلامی به دنبال نداره...پس میشه بی محابا سلام کرد..اما برای وداع باید حتما وقت گذاشت و فکرکرد.
به عبارت دیگه به یک جمع به یک شغل به یک موقعیت و خلاصه به یک اتفاق پیش رو میشه چندین بار "سلام" کرد اما در اغلب موارد فقط یک بار فرصت "خدا نگهدار" گفتن رو داریم...پس گفتن "خداحافظ" باید نتیجه یه سری فکر و تصمیم باشه....
این موضوع اصلا محدود به زمینه خاصی نیست در هر موقعیت و شرایطی که باشید، درک و تشخیص به موقع رفتن خیلی حیاتیه...
تو ورزش یا هنر یا شغل یا روابط شخصی، دوستی، زناشوئی و حتی یه مهمونی ساده ،مهمترین چیزی که حرمت شما رو نگه می داره، خاطرات خوب رو به همراه میاره و در شکل ایده آل، حسرت حضور شما رو به شکل مثبتش در فضا جاری میکنه ، همون درک درست زمان رفتنه...
موندن زیادی در هر جا و هر موقعیتی، کمترین ضررش تبدیل کردن شور و شوق طرف یا اطرافیان به "عادت" و بعدترش به "یکنواختی" و دست آخر "خستگی" است...حضور به اندازه و رفتن و ترک کردن به موقع، همیشه با خودش "حرمت" و "تازگی" و "اشتیاق تکرار" میاره...
البته بی تردید باید روی "به موقع" بودن این عمل تاکید داشت...یعنی نه دیر و نه زود...
"زود ترک کردن" و رها کردن و "رفتن"، که میتونه از بی انصافی باشه یا اغلب نا شکیبایی و تشخیص غلط و خیلی وقتا از خود خواهی یا داوری خودسرانه، زخمی میزنه به عمر نفس و حسرت رو، به تلخترین شکلش به خاطرات اون دوران و اون آدم، سنجاق می کنه
گفتنی و مثال زیاده اما خلاصه ش اینکه با هر کی هستی در هرجا و مکان و مقامی که هستی، بدون که تاثیر حضورت و ثمره بودنت با به موقع رفتنت عجین شده... قبل از عادی شدن...قبل از اینکه عذرتو بخوان...و قبل از اینکه همه اشتیاق به بودنت، فراموش بشه خیلی محترمانه، برو...
واسه اینکه هم مثالی داشته باشیم هم اینهمه جدی حرف نزده باشیم قسمتهایی از شعر آقای خرسندی که راجع به دم دست ترین مثال "دیر رفتن" ما ایرانی هاست ، یعنی علی دایی رو با هم می خونیم...
علی ای علی ی دایی، تو چه آفتی خدا را
که به قهقرا فکندی، همه عشق تيم ما را
دل اگر خوره شناسی، به رخ همين علی بين
که خورگی اش کلافه، بکند من و شما را
تو بزرگ وقهرمانی، یَل سابقاً جوانی
ز شکوه ابتدايت، مددی کن انتها را
بنشين کنار و بو کن ، گل ِ گلمحمدی را
به کلام خود قوی کن، دل مهدوی کيا را
نظری به باقری کن، که جوانترست اگرچه؛
به لحاظ سنّ بالا، زده از زمين کنارا
تو که گلزن قديمی، چو پدربزرگ ِ تيمی
بنشين بکن تماشا، نوه ها و بچه ها را
بنشين به عشق تيمت، سر نيمکت و گليمت
ز گليم خويش امّا، به برون منه تو پا را
اگرت توان نباشد، که روی به راه تختی
برو لااقل کپی کن، ره و رسم پوريا را
***********************************......فعلا همین.